حامیان دکتر قالبیباف در برازجان

حامیان دکتر قالبیباف در برازجان

حامیان دکتر قالبیباف در برازجان

حامیان دکتر قالبیباف در برازجان

بیست و دو دلیل / چرا قالیباف برازنده ریاست جمهوری است

Photo (8)1

مرد عمل: شهردار تهران از سویی مرز کاملا واضحی با جریان انحرافی دارد و از سویی دیگر، در سبک و سیاق مدیریتی اش، خبری از معضله هایی مثل روزمرگی در برنامه ها، تغییر بی دلیل مدیران، قانون گریزی، تفسیر به رای کردن قانون، دعوا با قوا و نهادهای دیگر، اجرای بد سیاست های درست، خودمحوری، ضایع کردن مدیران در ملا عام و… وجود ندارد یا به ندرت دیده می شود.



مرد عمل به نقل از حسین قدیانی،روزنامه نگار و فعال سیاسی :

یک: متاثر از دوم خرداد ۷۶ و سوم تیر ۸۴ شاهد نوعی شکاف میان صف واحده ملت بودیم. آقایان خاتمی و احمدی نژاد، فی الواقع رئیس جمهور بخشی از جمهور بودند، نه همه جمهور. من منکر تقسیم بندی اصلاح طلب و اصول گرا یا چپ و راست یا دیگر تقسیم بندی های رایج سیاسی نیستم، اما تعمیم این تقسیم بندی ها به سطوح مختلف ملت را بسیار خطرناک و مغایر با سفارش امام و «آقا» مبنی بر «وحدت کلمه» می دانم. بی گمان اگر سایه ولی فقیه بر سر این مرز و بوم، بلند نبود، از دل این «شکاف های جزئی»، «گسست های بزرگ» رخ می داد و بعد هم شکست های بی جبران. از میان این ۸ نامزد، آنکه بیش از همه قادر است بازوی رهبر در حفظ وحدت آحاد ملت باشد، کسی نیست جز باقر قالیباف. شهردار تهران به سبب کارنامه اش، تنها نامزد از میان نامزدهای اصول گراست که هم آرای فراوانی از اقشار خاکستری دارد، هم رای محسوسی از بدنه حزب الله. دمی درنگ کنید و به رای دهندگان حسن روحانی یا سعید جلیلی نگاه کنید! مراسم های شان را نگاه کنید! اگر مراسم سخنرانی های دبیر فعلی شورای عالی امنیت ملی، بیشتر به تجمع بسیج دانشجویی شبیه است، مراسم سخنرانی های دبیر قبلی، آدمی را یاد تجمعات دفتر تحکیم در ایام ۱۸ تیر می اندازد!! رئیس جمهور اما باید رئیس همه جمهور باشد. «جمهور» فقط حزب اللهی ها نیستند و فقط ضد حزب اللهی ها نیستند. بحث جمهور اصلا و اساسا این دوگانه ها نیست! جمهوری که ما داریم در تاکسی و اتوبوس و مترو و شهر و روستا می بینیم، اگر چه قلبا با نظام اند، لیکن خود را فراتر از این مجادلات تعریف کرده و می کنند. آیا حق این جمهور، چه رئیس جمهوری است؟! سخنران این مراسم، سخنران آن مراسم، یا رئیس جمهور؟! طرفه حکایت اینجاست که قالیباف، مورد پسند هیچ کدام از این ۲ جریان نیست، اما بر اساس همه نظرسنجی ها، رای قاطبه جمهور را دارد. رئیس جمهوری با مشخصات قالیباف اما قادر است با کار، نه شعار، از بغض این ۲ جریان علیه خود، و علیه یکدیگر بکاهد. دقیقا از همین زاویه است که بعضی منتقدین به عملکرد قالیباف در ایام فتنه به او رسیده اند. نیز کم نیستند کسانی که سال ۸۸ به موسوی رای داده اند، اما بسی خسته از زد و خوردهای تکراری و بی حاصل، دنبال یکی می گردند که واقعا برای شان کار کند. آنی به سبد رای قالیباف نگاه کنید! متنوع ترین سبد رای است. و این یعنی ترمیم شکاف. اگر ام التاکیدات رهبر عزیز ما بر «وحدت» است، من قالیباف را مناسب ترین فرد برای بسط بیشتر این فریضه می دانم.

دو: از جمله دلایل رجوع من به حاج باقر، اتفاقا غیر سیاسی بودن اوست. انصافا شهردار تهران نسبت به سایر نامزدهای مطرح، غیر سیاسی تر است. کتمان نمی کنم که بعضی، دقیقا به همین دلیل، قلم قرمز روی نام قالیباف کشیده اند، من اما این نکته را حسن او می دانم، نه عیبش! اگر سیاسی بودن، یعنی حرف بیش از عمل، شعارزدگی، سخنرانی پشت سخنرانی و بعضا دروغ و پشت هم اندازی و فرافکنی و باندبازی و گروه گرایی، بسی مسرورم که منتخبم خیلی هم حالا سیاسی نیست! بله البته، اگر معنای سیاست، «تدبیر امور» باشد یا ظرفیتی برای تقویت مقولاتی مانند خدمت و مقاومت، قالیباف حتما سیاسی هم هست، اما در مقام عمل، سیاست، نه فقط پدر و مادر ندارد، بلکه معنایی جز سیاسی بازی ندارد. من معتقدم که هر ۲ رئیس جمهور قبلی، یکی از مهمترین معایب شان این بود که بیش از حد اهل بازی های سیاسی بودند. بگذریم که خاتمی بیشتر بازی می خورد و احمدی نژاد اغلب بازی می دهد! اما در لا به لای این بازی های سیاسی، تکلیف حق و حقوق مردم چه می شود؟! این وسط گناه مردم چیست؟! بلکه می خواهم بگویم؛ این وسط گناه «آقا» چیست که رئیس این قوه با رئیس آن قوه، خرده حساب شخصی دارد؟! قالیباف چه در نیروی انتظامی و چه در شهرداری نشان داد که سیاسی باز نیست و اقتصاد و کار و خدمت را برای امور سیاسی، گروگان نمی گیرد! مثال می زنم؛ دولت مستقر، بعضا نسبت به پرداخت بدهی های کلان خود به شهرداری، به دلایل مختلف استنکاف می ورزد، اما قالیباف، مدیری نیست که به بهانه عدم وصول مطالبات شهرداری، کار مترو و اتوبوس رانی و… را رها کند. امور شهر را بخواباند و بعد به مردم بگوید؛ «نمی گذارند کار کنم، مقصرش هم دولت است! به زودی به رهبری نامه می نویسم و…». در مدیریت شهردار تهران چنین نگاه سیاست زده ای، محلی از اعراب ندارد. قالیباف هر طور شده، کار خود، -بخوانید کار مردم- را پیش می برد و خدمت را اسیر سیاست نمی کند. البته در کنار کار، اعتراضش را به دولت می کند، اما فضا را به سمت جنگ و جدال نمی برد. حاج باقر اهل قهر و ناز و ادا و در یک کلام اهل سیاسی بازی نیست. و نشان داده که مواضع سیاسی را در مدیریت خود دخیل نمی کند.

سه: بعضی می گویند؛ «چون در مناظرات، قالیباف اصلا درباره ولی فقیه و انقلاب و گفتمان انقلاب و… سخن نگفت، پس رای ما نیست». من اما باز هم برعکس! دقیقا یکی از مهمترین دلایلم برای رای دادن به قالیباف این است که بی خود و بی جهت، پای رهبر و انقلاب و مقدسات را به میان نمی کشد. مسئله خیلی واضح است؛ شورای نگهبان صلاحیت ۸ نامزد را احراز کرده، اینها هم قرار است در تبلیغات از برنامه های خود برای ریاست بر قوه مجریه بگویند. این وسط واقعا متوجه نمی شوم که مایه گذاشتن از رهبر انقلاب، چه لزومی دارد؟! و با این حرف زدن ها و مستند ساختن ها، در پی اثبات چه چیزی هستیم؟! صرف نظر از جناب حداد عادل که گمانم بیشتر وکیل مدافع با اخلاق و محترم نظام بودند، تا نامزد انتخابات، واقعا چه لزومی دارد حسن روحانی به نوعی، جلیلی به نوعی دیگر، محسن رضایی به سبک خاص خود و… از رهبر خرج کنند؟! یکی می گوید؛ با کمک رهبر، فلان مشکل را حل می کنم! دیگری غیر مستقیم می گوید؛ رهبر جز من کسی را ندارد! آخری هم مدعی است؛ پیش رهبر می روم و اجازه شان را می گیرم! من اما گمانم هر سه این عزیزان دارند ظلم می کنند به «آقا» لیکن از زاویه های مختلف! شرح برنامه های ریاست جمهوری یک چیز است، هزینه کردن از رهبر یا هزینه درست کردن برای رهبر، یک چیز دیگر! فرض این است که شما جملگی مورد تایید قانون هستید، لذا بفرمایید؛ برای نشستن پشت ماشین ریاست جمهوری، تصدیق دارید یا خیر؟! شان و منزلت ولایت فقیه خیلی بالاتر از آن است که ایشان را ولو از زوایای مختلف، خرج کنیم برای رای خودمان. لذا جای اصلی نشان دادن ولایت پذیری، مناظره های انتخاباتی نیست. مردم مناظره را نگاه نمی کنند که ببینند چه کسی چند بار اسم از مقدسات می برد، و الا می زدند رادیو معارف! عجبا! پلیس (مجری) دارد از راننده (نامزد) سئوال می کند که آیا گواهی نامه داری یا نه؟! طرف جواب می دهد؛ من با خود فرمانده نیروی انتظامی حرف می زنم! من مخلص راهور ناجا هم هستم! من خصوصی با ایشان مشکل را حل می کنم! اگر در مناظره ها، حاج باقر بی خود و بی جهت اسم از بزرگان می برد و مدام خود را متصل به رهبر نشان می داد، در تصدیقش شک می کردم! و در این ملاک، نمره منفی به او می دادم!

چهار: ولایت پذیری بیشتر به عمل است تا شعار. مثال می زنم؛ فتنه سال ۸۲ که در آن، فتنه گران سال ۸۸ یا رئیس جمهور بودند، یا رئیس مجلس، یا نماینده، یا وزیر یا استاندار، اگر اوج نگرفت و دامنه دار نشد و کشته نداد و آبروریزی های بعدی درست نکرد، دلایل مختلف داشت، اما بلاشک یکی از مهم ترین دلایل آن، حضور قالیباف در راس نیروی انتظامی بود. با این همه هیچ کجا حاج باقر از مدیریت خود در مهار فتنه ۸۲ خرج نکرد، الا این اواخر که عاقبت یک جور باید جواب طعنه لاینقطع «ساکت فتنه» را می داد. آن روزها قالیباف علم به دست نگرفت و این طرف و آن طرف جار نزد؛ «کی کجا بود؟! کی ساکت بود؟!» سرور دل رهبر به چیست؟! اینکه با درایت، کار خودمان را حرفه ای و درست انجام دهیم یا به قیل و قال؟! ولایت پذیری به چیست؟! اگر به حرف باشد، بله! تا همین چند سال پیش، خیلی ها نمی دانستند که قالیباف سابقه جبهه دارد، لیکن ولایت پذیری به عمل است. هم به عمل، هم به نفروختن عمل، جز به خدا. ولایت پذیری به این است که چند شبانه روز، خواب را بر خود حرام کنی، اما اجازه ندهی سیل ویرانگر، بیش از چند ساعت، آسیب به بیت المال متروی تهران و سایر خدمات شهری بزند. ولایت پذیری به این است که اگر می خواهی حال مدیر مقصر در زمینه همین سیل را بگیری، در جلسه خصوصی سرش داد بزنی، بد هم داد بزنی، حتی تنبیه اش کنی، اما اجازه ندهی صدای داد و بیدادت به گوش مردم و امام شان برسد. ولایت پذیری یعنی حتی کت شلوار شیک و اتوکشیده ات گل مالی می شود، با همان وضع هم بروی سر کار، به این بها که سر و وضع ناموس مردم، خاکی نشود. ولایت پذیری یعنی نام کار خوبت را بگذاری «بوستان ولایت»، اما بابت تاخیر در افتتاح پل طبقاتی صدر، مرد میدان عذرخواهی باشی، بی آنکه از حمایت این یا خیانت آن خرج کنی.

پنج: به قالیباف می خواهم رای بدهم، چون عمدتا با کار و کارنامه حرف می زند! بعضی هنوز هم می گویند؛ «قالیباف ساکت فتنه است» من اما معتقدم قالیباف «ساکت حرافی» است. من اتفاقا معتقدم که قالیباف در هیچ مناظره ای برنده نشد! برد اصلی او مال میدان عمل است، نه نظر… و رئیس جمهور، نظریه پرداز نیست. اگر قالیباف در صدر نظرسنجی هاست، به خاطر اصلاح کمربندی آزادگان است. با حرف، اعم از حرف درست و نادرست هم البته می شود رای جمع کرد، اما چه خوب که به جای تبلیغ، با کار خود، حلال ترین رای ممکن را جمع و جور کنی. واضح است که هیچ یک از نامزدهای محترم، اندازه شهردار تهران، برای مردم، کار عینی و خدمت ملموس نکرده اند.

شش: به قالیباف رای می دهم، چون پشت قباله وعده هایش، ضمانت قابل اطمینانی دارد. مثلا من با چه ضمانتی باید قبول کنم که دکتر ولایتی اقتصاد کشور را ۱۰۰ روزه به سامان و آرامش می رساند؟! چون ایشان ۱۶ سال وزیر امور خارجه بوده؟! قالیباف اما وعده ای می دهد که قبلا نیز در شعاع همان وعده، به قول و قرارهایش عمل کرده، و این یعنی ضمانت برنامه. این مختصر، از مهمترین دلایل رجوع من به حاج باقر است و بی نیاز از توضیح واضحات.

هفت: حاج باقر هر چند در مدیریت امور، خودش را درگیر انتقادات و کش دادن مباحث نمی کند، اما به واقع نقدپذیر است. روزگار فتنه، من خود بارها و بارها و همه رقمه و همه جوره علیه خودش و شهرداری مطلب نوشتم، اما یک بار تندی نکرد و واکنش نشان نداد، با اینکه حتم داشتم نوشته هایم را می خواند. رسانه های اصلی او هم، هرگز اینطور نبودند که ۱۵ وبلاگ را علیه این حقیر بشورانند و مثلا بگویند؛ «جواب ولی فقیه و خون شهدا را چه می خواهی بدهی، این طوری داری علیه فرمانده جبهه مطلب می نویسی؟!…». ایشان البته عاقبت مرا هم بابت آن همه نقد تند و تیز، هرگز پیش بینی نکردند! قالیباف اما به جای حرف و حرافی، با کار خود جواب مرا داد. کار، کار، کار! با شناختی که از خود دارم، واقعا معتقدم؛ این از مدیریت درست شهردار تهران است که منتقدی مثل مرا، با خدمت جهادی و همت مضاعف، تبدیل به رای دهنده خود کرده است… و اگر مدیریت، یکی هم به این چیزها نیست، پس به چیست؟! در باب نقدپذیری اما ملموس ترین مثال، تفاوت شیوه تبلیغ قالیباف نسبت به سال ۸۴ است و عدم تکرار بعضی کارهای علی الظاهر همه پسند، اما اتفاقا رای پراکن. کم و زیاد نامزدهای انتخابات را می شناسم. در ملاک نقدپذیری، آنکه واقعا به نقد درست توجه می کند و خود را در مسیر اصلاح پیش می برد، بیش از سایر آقایان، حاج باقر است. الحمدلله مناظره ها مجال مناسبی بود تا تصلب و خشکی بعضی ها روی رفتار و گفتارشان نمایان شود.

هشت: با ملاک مقاومت و ایستادگی، باز هم فکر می کنم گزینه درست قالیباف باشد، چرا که بنا به گفته رهبر انقلاب «مبارزه با آمریکا یعنی کار، کار، کار». شاید از همین زاویه است که نماد اعلای مقاومت یعنی حاج قاسم سلیمانی هم بنا دارد به حاج باقر رای دهد. در همین راستا، بعضی ها ناظر بر بحث هسته ای و معطوف به موضوع تحریم، حکم به برتری آقایان جلیلی، ولایتی یا روحانی می دهند. یکی چون دنبال مقاومت است، می گوید؛ جلیلی! یکی چون دنبال مقاومت ملایم تر است، می گوید؛ ولایتی! یکی هم خیال کرده اگر حسن روحانی رئیس جمهور شود، به هفته نرسیده سفارت آمریکا در ایران باز و رابطه با کدخدا آغاز می شود! من از هر سه این بزرگواران یک سئوال مشترک دارم؛ «شما همگی نقش پررنگی در موضوع هسته ای و دیگر موضوعات سیاست خارجه داشته و دارید. آیا همه کاره دیپلماسی نظام ما، رئیس جمهور یا وزیر امور خارجه یا دبیر شورای عالی امنیت ملی است که بیش از هر موضوع دیگری، درباره سیاست خارجی وعده و وعید می دهید؟!… و مگر جز این است که پاره ای تصمیمات کلان و استراتژیک، بیش از آنکه مرتبط با دولت باشد، مربوط به حکومت است؟!… آیا بهتر نیست حدی، خط قرمزی برای این قبیل اظهار نظرات خود معین کنید؟!… و شما خارجه دان های دیپلماسی خوانده حقوق دان امنیتی که ماشاء الله همه تان هم «یقه دیپلمات» می پوشید، هیچ فکر نکرده اید که گره زدن انتخابات ریاست جمهوری با موضوعاتی مثل پرونده هسته ای، دقیقا همان خواست و نقشه دشمن است؟!» میان همه نامزدها، گمانم آنکه با موضوع سیاست خارجی، منطقی ترین تعامل را داشته، حاج باقر است که با اشراف به نقشه دشمن، این همه مفهوم رعنای مقاومت را بازیچه بحث انتخابات نمی کند. قالیباف اگر چه در شهرداری تهران، نمایشی منطقی از دیپلماسی عمومی و دیپلماسی اقتصادی ارائه داد، اما به نیکی می داند هزینه کردن از مقاومت هسته ای، پای انتخابات، چه خبط بزرگی است. صدالبته باقر قالیباف دیپلمات نیست، اما آنقدر دلسوز مقاومت هست که با بهترین و کارآمدترین مهره ها، وزارت خارجه دولتش را بگرداند. نیز رفاقت ادامه دار او با سرداران ارشد سپاه، حاکی از تقویت عنصر مقاومت در دولت مطبوعش دارد، اما از یاد نبریم که مبارزه با آمریکا یعنی کار، کار، کار!

نه: بر کسی پوشیده نیست که از نظر رهبر انقلاب، اولویت اصلی مملکت، «اقتصاد» است. تاکیدات فراوان حضرت «آقا» روی ۲ مفهوم «عدالت» و «پیشرفت» نیز حکایت از اهمیت بحث اقتصاد دارد. «عدالت» که همواره تمنا و خواست جمهوری اسلامی بوده، لیکن هیچ اندیشه کرده اید چرا رهبر، سالیانی است گاهی قبل و گاهی بعد از عدالت، علی الدوام تاکید بر «پیشرفت» دارند؟! قصه اینجاست که فی الواقع عدالت، منهای پیشرفت، چه سودی دارد؟! و اگر ما گامی جهت پیشرفت برنداریم، دقیقا چه چیزی را می خواهیم عادلانه میان مردم تقسیم کنیم؟! گرانی را؟! تبعیض را؟! فساد را؟! لذا حسن والاتر عدالت به آن است که ما ملزم به پیشرفت هم باشیم، بلکه ثروت را عادلانه تقسیم کنیم، نه فقر را! بگذریم که فقر، اساسا زائیده بی عدالتی است و هرگز عادلانه تقسیم نخواهد شد!! دوستداران اصلی انقلاب، علی القاعده هیچ خصومتی نباید با عدالت داشته باشند، اما از آنجا که بعضی ها «پیشرفت» را جز «توسعه» ترجمه نمی کنند و از آنجا که بیش از همه، به تخریب خادمین پیشرفت مشغول اند، می توان نتیجه گرفت که این وسط، سهم پیشرفت به خوبی داده نشده و قدرش مظلوم مانده. علی ای حال، تاکید بر اقتصاد، نیز هم آوایی پیشرفت و عدالت، از مهم ترین دلایلی است که مرا به این انتخاب رسانده. در این ملاک بسیار مهم، احساس می کنم حاج باقر از رقبایش، کیلومترها جلوتر است. قالیباف چه در سپاه، چه در نیروی انتظامی، چه در شهرداری، چه در برنامه هایش، رعایت پیشرفت و مراعات عدالت، هویداست. بله خب! قالیباف ترجیح می دهد در شهرداری، غذای شهرداری را بخورد و سوار ماشینی ایمن تر از پراید شود. در باب ساده زیستی، منکر این نیستم که فقط یک نامزد انتخابات از او جلوتر است، اما فروکاستن مفهوم بلند عدالت در برخی رفتارهای شخصی، برای ما تداعی گر نتایج و خاطرات الزاما خوشی نیست! این روزها قیمت پراید و سمند، فرق چندانی با هم ندارد، اما خیلی تفاوت دارد که آدمی ۲۰ دقیقه از نیاوران به شهرری برسد یا ۲ ساعت! لذا با پیشرفت است که عدالت، معنای واقعی خود را پیدا می کند.

ده: در میان همه نامزدهای انتخابات، فقط ۲ نامزد برنامه مدون، علمی و عملیاتی دارند که سال ها روی این برنامه کار کرده اند؛ محسن رضایی و قالیباف. الباقی گمان می کنند به روز کردن فلان برنامه عاریتی در سایت شان، جای برنامه دقیق و حرفه ای را می گیرد! داشتن برنامه اگر اینقدر سهل باشد، من نیز قادرم ماهی یک برنامه جامع تدوین کنم یا هدیه بگیرم! و اما محسن رضایی اگر چه قبلا هم نشان داده بود، اما در مناظرات برای بار چندم ثابت کرد که با کمتر کسی می تواند کار کند، نیز کمتر کسی می تواند با او کار کند! بحث جبهه و جنگ جداست و شرح آن در این مقال نمی گنجد! قدر مسلم مضحک و خنده دار است که محسن رضایی معتقد باشد پرورش دهنده جوانانی چون حاج همت و حاج احمد و حاج باقر و سعید است! این همه تربیت شدگان مکتب ولی فقیه اند و خط سرخ شهادت. البته از حق نگذریم که کارنامه محسن رضایی در شناسایی استعدادها و آزاد کردن ظرفیت ها در ایام دفاع مقدس کاملا روشن است، اما نه به این معنی که در وصف این خصیصه مثبت و مقطعی دچار غلو شویم! من اما باری برنامه دکتر قالیباف را نگاه کرده ام. معلوم است روی این برنامه کار شده و زحمت کشیده شده. اگر بگویم یک نامزد از نخستین روز نشستن خود بر صندلی رئیس قوه مجریه برنامه دارد تا روز آخر، حاج باقر است. متاثر از همین برنامه، می بینیم که قالیباف وعده درمان اقتصاد کشور ظرف ۱۰۰ روز را نمی دهد! سخن از ۲ سال می گوید، چرا که برنامه با شعار، و قیل و قال با قول و قرار فرق دارد. شگفتا! شماری از نامزدهای محترم اعم از اصلاح طلبان و اصول گرایان، تا چند هفته مانده به ثبت نام، واقعا برای آمدن به میدان مردد بودند، بعضا بی رغبت و بی میل بودند؛ چظور ناگهان صاحب برنامه چند ساله شده اند، خدا عالم است!!

یازده: آنچه من از قانون اساسی فهمیده ام رئیس قوه مجریه علاوه بر مدیر بودن، مدبر هم باید باشد. مدیریت یعنی همین مدیریت قالیباف بر شهرداری. یا مدیریت دکتر جلیلی بر پرونده هسته ای. یا مدیریت دکتر ولایتی بر بیمارستان مسیح دانشوری. اینها همه شئونی از مدیریت است. بر مدیریت قالیباف و توانی اجرایی او گمان نکنم کسی شک داشته باشد. می ماند بحث مدبر بودن. یادمان باشد که «مدیریت» یک چیز است، «تدبیر» چیز دیگری. خیلی ها مدیر خوبی هستند، اما فاقد تدبیرند. درباره تدبیر حاج باقر بخواهم مثال واضحی بزنم، اشاره می کنم به تعامل مدبرانه او با شورای شهر تهرانی که در کارنامه اعمالش، افتضاحات اولین دوره، هنوز هم از اذهان زدوده نشده! انصاف باید داد که علاوه بر قالیباف، احمدی نژاد شهردار هم تعامل خوبی با شورای شهر داشت، اما شورای شهر به نسبت یک دست زمان احمدی نژاد کجا و این شورای شهر همه جناحی کجا؟! فقط کافی است به یاد داشته باشید که یک سر این شورای شهر، دوم خردادی هایی از جنس معصومه ابتکار و محمدعلی نجفی اند، سر دیگرش اصول گرایانی مثل مهندس چمران. در این شورای شهر، از کشتی گیر و کاراته کا دیده می شود تا اصلاح طلب نسبتا آرام تری مثل مسجد جامعی، تا اصول گرای دولتی، ایضا مخالف دولت. خب! اگر شهردار تهران، -هر که باشد!- هفته ای یک بار با بخشی از این جماعت، کارش به جار و جنجال بکشد، شاید نتوان بر او خرده گرفت! قالیباف اما با بهره از عنصر تدبیر، -و نه مدیریت!- به خوبی توانسته با این جمع کار کند، بی آنکه از کار مردم بزند. یعنی آنقدر درایت داشته که هم رضایت این شورای شهر همه جناحی را فراهم کند، هم رضایت کاملا محسوس شهروندان تهران را. گاهی هم اگر میان شورا و شهرداری، جدلی رخ می دهد، خروجی اش نه دعوای بی حد و مرز، که منفعتی برای شهر و شهروندان است. یعنی دعوا بر سر کار است، نه مسائل صنفی و سیاسی. آیا جز با یک مدیر مدبر، ممکن بود که شهرداری بتواند با چنین شورای شهری کار کند؟! القصه، قالیباف نه خیلی به نفع اصلاح طلبان شورا موضع گرفته، نه چندان باب دل اصول گرایان شورا سخن گفته. یکی به نعل و یکی به میخ هم نزده، بلکه سعی کرده با تدبیر، از این ظرفیت فراجناحی، جهت اداره بهتر شهر استفاده کند. جز این رویه عاقلانه و مشی مدبرانه، حتما در باب تدبر و تدبیر، نمره منفی به قالیباف می دادم.

دوازده: از هر چه بگذریم، سخن ائتلاف خوش تر است! بودند کسانی که همان اول قضیه، به حاج باقر پیشنهاد دادند؛ «تو با توجه به رایی که داری، بهتر است وارد هیچ ائتلاف اصول گرایانه ای نشوی! مستقل نامزد شو! ائتلاف با حداد و ولایتی، شاید از آرایت کم کند، اما چیزی به رای تو اضافه نخواهد کرد! به ضرر آرای خاکستری ات هم تمام می شود و…». قالیباف اما نشان داد هم اصول گرا به معنای عضوی از جریان اصول گرایی است، هم اصول گرا به این معنی که واقعا برای خود اصولی دارد و به خاطر مقداری رای بیشتر، حاضر به تک روی و تک پری نیست. قرار ائتلاف اما چه بود؟ نظرسنجی! لیکن قالیباف با اینکه در همه نظرسنجی ها از روز اول تا امروز، از ۲ عضو دیگر ائتلاف، برتری چشمگیری داشت، -و دارد!- حتی یک کلام هم زبان به گلایه باز نکرده. منش قالیباف آنقدر اصولی بود که حسین مظفر ترجیح داد از سخنگویی ائتلاف نیمه جان ۳ گانه اصول گرایان، به سمت ریاست ستاد قالیباف کوچ کند. من اما برای انتخاب خود، حتما مصر بودم که رایم به یکی از گزینه های اصول گرا باشد. فی الحال خوشحالم که حاج باقر به هر ۲ معنی اصول گراست. اصولا جدا کردن خرج خود از کلیت جریان پر خیر و برکت اصول گرایی، به هر بهانه ای، هیچ نیست الا تفرقه. دست بر قضا، مثلا خط امامی های پیشین نیز با مقدس ترین بهانه ها نظیر استکبارستیزی بیشتر و ولایت پذیری مداوم تر، روزگاری صلاح دیدند که خرج خود را از جامعه روحانیت مبارز جدا کنند، اما تاریخ به خوبی نشان داد؛ تفرقه، سمی مهلک است با تلخ ترین نتایج، که به هیچ بهانه ای رحم نمی کند و قادر است که حتی از افراد باانگیزه و بلندپرواز، «ناطق من الشیطان» بسازد!!

سیزده: این دلیل را به اختصار می گذارنم. روزی در وصیت نامه شهیدی می خواندم؛ «هر کدام از شما که الان دارید وصیت مرا می خوانید، دقت کنید ببینید در تمام عمرتان چند نفر به یاران و دنبال کنندگان راه روشن و خون بار ولایت فقیه اضافه کرده اید؟!» کاملا بر این اعتقادم که شهردار تهران، بر خلاف اغلب رقبایش قادر است بر شعاع علاقمندان انقلاب اضافه کند. آنهم نه از کانال امر و نهی و بگیر و ببند و حرف و حدیث، بلکه از کانال کمیل کار. اگر قرار بود این دلایل ترتیبی می داشت، دلیل ۱۳ را می آوردم جزء ۳ تای اول. چون پای وصیت شهید درمیان است و بسی دیرینه است حرف حساب «جذب حداکثری».

چهارده: ملاک نظرسنجی! البته با وجود رقبای جان گرفته ای به نام روحانی و عارف، جای این ملاک، حقا که بالاتر از این رده است! من آنقدر واقع گرا بلکه اصول گرا هستم که اگر ببینم ۲ روز مانده به انتخابات، ناگهان دارد رای سعید جلیلی، حتی دکتر ولایتی، از همه و همه حتی قالیباف پیشی می گیرد، و اگر واقعا دیدم خطر دوگانه اصلاح طلب-اصول گرا دارد جدی می شود، ضمن اعلام ارادت به دکتر قالیباف، حتما رای خود را به آن نامزد اصول گرایی می دهم که در نظرسنجی از دیگر اصول گرایان بالاتر است. عاقبت، تحمل یک اصول گرای دیگر، برایم خیلی راحت تر است تا شاهد دوم خردادی دیگر باشم! واقعا مانده ام چه می فهمند بعضی دوستان از سیاست، از بصیرت، از بدیهیات امور؟! ما کلا یک نامزد داریم که رای خاکستری هم دارد و هم اوست که پیشتاز نظرسنجی هاست. از طرفی، بیم دوم شدن نامزد مجبوب دل هاشمی و خاتمی هم می رود! به هر حال، احتیاط شرط عقل است. آن وقت این دوستان، یا نوار خصوصی قالیباف را می گذارند کف دست بی بی سی یا چنان می زنندش کانه با «شیطان اکبر» طرف اند!

پانزده: از جمله دلایل بسیار بسیار بسیار مهمی که برای رای دادن به حاج باقر دارم این است؛ «قالیباف خاک جبهه و آب اروند به تنش خورده، مزه جنگ را چشیده، می داند موجی یعنی چی، خمسه خمسه چقدر بی رحم است… و چه خبر است در سینه جانباز شیمیایی». بچه رزمنده بودن برای من همیشه یکی از مهم ترین ملاک هاست. بلاتردید، در میان نامزدهای محترم، محسن رضایی هم «بچه جنگ» محسوب می شود، اما در میان نامزدها، «بچه رزمنده» با تعریفی که برای خودم ملحوظ است، فقط قالیباف و سعید جلیلی اند که این نازنین دومی البته تنها کاندیدایی است که «ملاک جانبازی» هم دارد. دیروز در تحریریه وطن امروز، یکی از دوستانم پرسید: «با توجه به نقدهایی که به فلان گروه سیاسی داری و با توجه به اینکه رای تو جلیلی نیست، اگر…»! سئوالش کامل نشده، فهمیدم چه می خواهد بپرسد! خندیدم و گفتم: «پسر خوب! اصلا با این فرض شخمی که سعید، نامزد دولت باشد، یا با این فرض شخمی تر که سعید، نامزد جریان انحرافی باشد، باز هم من یک میلی متر از تار موی سعید جلیلی را به کل هیکل عارف و روحانی و خاتمی و حتی هاشمی نمی دهم»! بعد البته یک چیزی گفتم که رفیقم کلی خندید! خندید و گفت: «با این همه علاقه، تعجب می کنم که نمی خوای به جلیلی رای بدی؟!» فی الحال وارد فضایی شده ایم که از نقد عمومی، گریزی نیست، من اما حاضرم تا آخر عمر، نوکری کنم برای «پایی که جا ماند» و اگر سواد هسته ای ندارم، اینقدرش از دستم برمی آید که راننده سعید جلیلی باشم یا کیف کارش را با افتخار و دیده منت، حمل کنم. این کارها از دستم برمی آید.

 

شانزده: یکی از دلایلی که مرا در رای دادن به قالیباف مصمم می کند این است که شهردار تهران، با دوستان انقلابی اما شعارزده، مرز روشنی دارد. از حق نگذریم که سعید جلیلی نیز اخیرا با تذکرات خودش، نشان داد دل خوشی از شعارزدگی ندارد.

هفده: هستند اساتید و دوستانی که این شیوه انتخاب رئیس جمهور را نادرست و غیر حرفه ای می دانند. حرف حساب ایشان این است؛ «وقتی ما یک ساز و کار منسجم و درست حزبی نداریم، و جایی برای پرورش رئیس جمهور و کنترل عقلانی و بی هزینه او نداریم، واقعا چگونه باید اطمینان کنیم که کلید قوه مجریه را برای ۴ بلکه ۸ سال، دست نامزدها بسپریم؟!… آیا فقط چون سابقه خوبی دارند؟!… از کجا معلوم که از دل همین ها باز هم مشایی بیرون نیاید؟!…». من این نقد را قبول دارم و ندارم! بسطش بماند برای وقت دیگری. لیکن شهردار تهران نزدیک ۱۵ سال، درباره بعضی مدیران همکارش بیش از ۲۰ سال، سابقه شناخت مدیریتی در سطح کلان کشور را دارد. این شناخت که همگانی هم شده و اغلب تیم او را می شناسند، به نوعی خلل حزب را درباره حاج باقر جبران می کند. به عبارت بهتر، حزب قالیباف، مدیرانی هستند که اغلب، از جنگ به این طرف، دوشادوش او چه در سپاه، چه در نیروی انتظامی و چه در شهرداری کار کرده اند و در کوران این همه سال مدیریت کلان، ناخودآگاه غربال شده اند. لذا باید دید فتنه یا انحراف از دل کدام سیستم ها محتمل تر است که سر برآورد؟! به گمانم چنین خطراتی، کمتر در کمین نامزدی است که تیم شناخته شده، برنامه از پیش نوشته شده و مدیریت روشن دارد. مضاف بر این، تجربه همکاری قالیباف با هر ۲ ائتلاف سال های ۸۴ و ۹۲ نشان می دهد که او اهل تک پریدن و گسستن عهد، ولو تعهدات سیاسی نیست و آدمی نیست که کل جریان اصول گرایی را فدای فلان فرد کند. بگذریم که اصولا انتخابات، شعار نخواهیم بدهیم، نوعی دل به دریا زدن است! و این درباره همه نامزدها صدق می کند! به هر حال، مردمسالاری، با فرض اینکه دینی هم باشد، باز معایب انتخابات، دموکراسی و رجوع به رای مردم را دارد! و اما گزینه جایگزین چیست؟! آیا انتخابات را برداریم و انتصاب را جایگزین کنیم، این قبیل مشکلات حل می شود؟! یا مشکلات دیگری پدیدار می شود؟! کم در تاریخ نخوانده ایم کسانی را که منصوب معصوم یا جانشین معصوم بوده اند، اما از دل شان فتنه های الوان و انحرافات گوناگون بیرون آمده. قدر مسلم، و البته ان شاء الله می توان امیدوار بود که حوادث دولت دوم احمدی نژاد گریبان دولت احتمالی قالیباف را نخواهد گرفت. حداقل در این زمینه به نظر می رسد رای دهندگان به حاج باقر، آسوده تر از رای دهندگان به سایر کاندیداها هستند.

هجده: از جمله خطرات فوق العاده مهمی که جمهوری اسلامی را تهدید می کند، القای کاهش کارآمدی نظام است. بالطبع کاهش کارآیی، در مفاهیمی نظیر ایستادگی و مبارزه و مقاومت، تاثیر منفی دارد. من بر این باورم که رئیس جمهور شدن قالیباف در افزایش کارآمدی نظام به ویژه در حوزه مسائل اجتماعی و اقتصادی و پیشرفت و رفاه بسیار موثر است. از توضیح بیشتر این بند می گذرم، چرا که بسط آن، تکرار بندهای پیشین می شود. ملاک کارآمدی، در رسیدن به نامزد مورد نظرم، نقش بسیار مهمی دارد.

نوزده: قالیباف مورد حمایت اغلب کسانی است که در کنار بصیرت دینی، بصیرت سیاسی هم دارند. نظر این اساتید، برایم مهم است. این عزیزان، اگر چه بیشترین حجم فعالیت را در حوزه بصیرت افزایی داشته اند، لیکن رویه سیاست ورزی شان بیانگر نوعی اعتدال و صراط مستقیم است. ایشان عمدتا عضو هیچ حزب و گروهی نیستند و تا کنون، هرگز باعث نقدهای تند و تیز، بلکه عمومی رهبر نظیر «اگر مومن و حزب اللهی هستید…» نشده اند. قالیباف اما در تبلیغات خود، حتی از هزینه کردن نام این رای دهندگان برجسته نیز پرهیز دارد. در اخلاق مداری بزرگان مایل به قالیباف هم ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بر فرق این و آن چماق نکوهش بلند نمی کنند.

بیست: درباره حزب اللهی ها، این نقد یا بهتر بگویم؛ این شبهه مطرح است که بیشتر شعار می دهند و کمتر کار می کنند. مع الاسف عملکرد دولت دوم احمدی نژاد -با اینکه خود را نه اصول گرا و نه حزب اللهی می داند!- در ترویج این نقد/ شبهه، سهم بسزایی داشت. بعضی نامزدها بعید نیست بعد از رئیس جمهور شدن، این شبهه را به یک واقعیت غیر قابل انکار بدل کنند، اما نشستن مردی در قد و قواره قالیباف بر کرسی ریاست جمهوری، سبب خواهد شد که برای پاسخ دادن به این نقد، زبان رساتری داشته باشیم. بگذریم که خوب کار کردن قالیباف می تواند این نقد را کلا از بین ببرد. شهردار تهران، استعداد و ظرفیت چنین مهمی را دارد.

بیست و یک: در میان نامزدهای کنونی، آنکه از همه بیشتر، «منهای معایب رئیس دولت فعلی» است، گمانم قالیباف باشد. شهردار تهران از سویی مرز کاملا واضحی با جریان انحرافی دارد و از سویی دیگر، در سبک و سیاق مدیریتی اش، خبری از معضله هایی مثل روزمرگی در برنامه ها، تغییر بی دلیل مدیران، قانون گریزی، تفسیر به رای کردن قانون، دعوا با قوا و نهادهای دیگر، اجرای بد سیاست های درست، خودمحوری، ضایع کردن مدیران در ملا عام و… وجود ندارد یا به ندرت دیده می شود. من البته کتمان نمی کنم که بعضی نامزدها به ویژه سعید جلیلی، پاره ای از «محسنات رئیس دولت فعلی» را بیشتر از حاج باقر دارند، اما نکته این جاست که قالیباف، محسنات مدیریتی بعضا بی مانند خودش را دارد که در بندهای گذشته به بعضی از این محسنات، اشارات مبسوطی شد.

بیست و دو: گاهی نگاه می کنم به نامزدها، بی تعارف می بینم که هر کدام بالاخره با یک گروه دعوا دارند و هنوز نیامده، علیه هم شاخ و شانه می کشند! رضایی تقریبا با همه دعوا دارد. جلیلی اما ۲ دعوا دارد. یک دعوا با فلان گروه سیاسی که جانباز محبوب ما را بیشتر برای دار و دسته خودشان می خواهند تا رئیس جمهوری برای همه کشور، همان گروهی که بنا دارد با سوء استفاده از بی برنامه بودن جلیلی، برنامه های خود را به خورد او بدهند، نیز با سوء استفاده از بی تیم بودن جلیلی، همه کاره سعید شوند! دعوای دیگر جلیلی با همه کسانی است که با بهره برداری از حضور دبیر شورای عالی امنیت ملی در صحنه انتخابات، درست یا نادرست، به منتقد مذاکرات هسته ای فعلی تبدیل شده اند. روحانی و عارف هم که از اساس برای جنگ آمده اند و همان مباحث تکراری و خسته کننده «حاکمیت دوگانه» و «نمی گذارند کار کنیم» و «دعوای دولت با حکومت». دکتر ولایتی هم اگر چه اول به نظر می رسید جزء نامزدهای بی دعواست، اما در مناظره سوم نشان داد که بیش از این حرفها به سعید جلیلی نقد دارد! حال سئوال اساسی این است؛ اگر بگومگو و جنگ های ناتمام سیاسی، از مهم ترین خط قرمزهای رهبر انقلاب است، آیا بهتر نیست به نامزدی رای بدهیم که بیش از جار و جنجال، در پی کار و نشان دادن کارآمدی است؟! و آیا جز این است که این مجادلات خسته کننده، سوهان روح ملت شده است؟! به زعم من، شهردار تهران، نه انگیزه بی دلیلی برای دعوا با اصلاح طلبان دارد، نه علی القاعده مشکلی با اصول گرایان و مذاکرات هسته ای. حاج باقر در نیروی انتظامی و شهرداری هم نشان داده که دنبال مفری از دعوا می گردد به سوی کار بیشتر. قبول کنیم که رهایی از جنگ و جدال و رفتن به سوی کار، خواسته مشترک ولایت و ملت است. اگر همچنان قرار باشد این حال آن را بگیرد و آن توی سر این بزند، چه کسی مچ بیکاری را بخواباند؟! چه کسی برود به جنگ گرانی؟! چه کسی نرخ ارز را سامان دهد؟! و چه کسی در لا به لای این همه بگومگو، به اقتصاد به عنوان مسئله اول کشور، رسیدگی کند؟!

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

برای رای دادن به شهردار تهران نزدیک ۱۰ دلیل دیگر داشتم که بماند. خیلی هم حالا مهم نیست. این روزها به کرات، هم بی بی سی نگاه می کنم، هم صدای آمریکا. کارم رسانه است و رصد همین چیزها. این هر ۲ به خصوصی بی بی سی، شگرد عجیب و پیچیده ای علیه اصول گرایان تدارک دیده اند، بلکه قرعه ریاست جمهوری به نام اصلاح طلبان زده شود. تمام هم و غم شان، کم کردن از رای قالیباف، به ویژه رای خاکستری اوست. گاهی بایکوتش می کنند، گاهی تخریبش می کنند، گاهی آمار من درآوردی می دهند که افت رای محسوس دارد، اما به موازات همه این ترفندها، فقط از دوگانه روحانی-جلیلی سخن می گویند! طبیعی است که معطوف به آخرین نظرسنجی ها، در دوگانه قالیباف-روحانی، اصلا مجالی برای برد نامزد اصلاح طلبان وجود ندارد، لیکن در دوگانه روحانی-جلیلی با اینکه هنوز رای سعید با آرای شیخ دیپلمات، تقریبا برابری می کند، اما امید اصلاح طلبان و بی بی سی به پیروزی حسن روحانی در این دوگانه بسی بیشتر است. از همین زاویه، با زیرکی محض مدام تاکید می کنند؛ «ما نباید اجازه بدهیم جلیلی رئیس جمهور شود!» این شگرد، برای آن است که حتی از آرای متدینین و حزب اللهی های قالیباف هم به سود جلیلی -که در مصاف با روحانی، امکان برد کمتری دارد!- بکاهند. این، نقشه مرموزانه رسانه های دشمن برای تفرق بیشتر آرای اصول گرایان است. لذا هوشیاری مضاعفی می طلبد. برای دشمن، سعید جلیلی و قالیباف خیلی توفیری ندارند، مهم برای شان این است که با لطایف الحیل، امکان برد روحانی را بیشتر کنند. راستی، چرا در تیتر نوشتم که قالیباف فرمان ریاست جمهوری را «۱۰ : ۱۰» دست می گیرد؟! اینکه در ادامه می نویسم البته اقامه دلیل نیست، بلکه نوعی تحلیل ژورنالیستی است. اصحاب فوتبال می گویند؛ «گاهی مربی گری تیم ملی برای فلان مربی زود است و برای بهمان مربی دیر! مثل میوه ای که به وقتش باید چیده شود، مربی رسیده را باید سر موعد مقرر، نه دیر و نه زود، بر کرسی هدایت تیم ملی نشاند». سال ۸۴ زود بود برای قالیباف که رئیس جمهور شود! بیش از اینها هم بگذرد، دیر می شود و پیر! فی الحال نگاه می کنم میان نامزدها… و می بینم که وقت چیدن میوه حاج باقر است. بی آنکه خام و نپخته باشد، سرشار از شور و عطش کار است و تلاش برای اثبات خود. نه لجاجت رضایی را دارد، نه کهولت غرضی را. نه مثل عارف است و نه حکایت روحانی! جنگی با حاکمیت ندارد. همشهری بلکه سرباز ولایت در میدان کار و همت جهادی است. از رو که نوشته ای را می خواند، آدم را یاد لهجه شیرین مشهدی معلم انقلاب، دکتر شریعتی می اندازد.  نه چونان ولایتی، مغضوب جدید اصول گرایان است، و نه مثل جلیلی است که در کوران لامروت انتخابات، گره با امنیت و انرژی هسته ای و ولایت و مقاومت، گره با مسائل ناموسی خورده باشد. احمدی نژاد در ۸ سال گذشته، گاهی بی دست رانندگی می کرد! یک روز کیف می کردیم از دست فرمانش! دگر روز می خوردیم به جدول! خاتمی اما هم زمان فرمان را سپرده بود به این و آن! البته خودش در صندلی راننده نشسته بود، اما گاهی از عقب، گاهی از سمت شاگرد، گاه حتی از صندوق عقب، درازدستان، دستی به فرمان می زدند! همین طور بود که آخرش هم ملتفت نشدیم می خواهیم گفت و گوی تمدن ها داشته باشیم یا محور شرارت ایم؟! باری در کلاس آموزش رانندگی، مربی می گفت؛ خیلی ها خیال می کنند راننده هایی که فرمان را «۱۰ : ۱۰» دست می گیرند، تازه ۲ هفته است تصدیق گرفته اند… بیا! این گواهی نامه ات… «تنگه فنی» همه فرمون رو ۲ دستی می چسبن، اما وقتی راننده میشی، که توی یه خیابون خلوت، فرمون رو «۱۰ : ۱۰» دست بگیری.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی